شور دیدارت اگر شعله به دلها بکشد

رود را از جگر کوه به دریا بکشد


گیسوان تو شبیه است به شب ، اما نه !

شب که اینقدر نباید به درازا بکشد


خود شناسی قدم اول عاشق شدن است 

وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد


عقل ، یکدل شده با عشق ، فقط میترسم

هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد


یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری ست

باش تا کار من و عقل به فردا بکشد


زخمی کینه من ! این تو  و این سینه ی من

من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد


حال با پای خودت سر به بیابان بگذار 

پیش از آنی که تو را عشق ، به صحرا بکشد


پ ن : از فاضل نظری