زنده باد بیوتن
بعد از ((من ِ او)) و ((ارمیا)) ،بیوتن ِ رضا امیرخانی را هم خواندم.

هر چقدر خواستم مطلبی در باره ی این رمان گیرا بنویسم، دیدم زبانم بند می آید و همین چند کلمه از دهانم بیرون میپرد!
. . . . خیلی خاص. . . خیلی متفاوت . . . خیلی جذاب . . . پر از نکته . . .
سرشار از اطلاعات . . . مغزـ نواز. . .
فکر کردم بهتر است نوشتار نقدگونه ای که میخواستم در باره این رمان بنویسم موکول کنم به بعد از دوباره خوانی رمان فلذا برای اینکه این پست خیلی خالی نباشد ، جملاتی را که حین مطالعه ((بیتون)) ، برگزیدم در ادامه می آورم. بخوانید. اگر لذت بردید و به خواندن کامل رمان ، ترغیب شدید، قراری میگذاریم تا با هم رمان بیوتن نوشته رضا امیرخانی را نقد کنیم.

صفحه ۷۶ : نویسنده اضافه میکند ، علم طب ، سربستگی ِ مریض را پاره میکند و او را لخت میکند. برای همین ، پزشک ، عاشق مریضش نمیشود. ۱
صفحه ۷۹ : اینجا آمریکاست. آدم ، بیشتر از خرج نکردن ، زندگی میگذراند ، نه از پول در آوردن. ۲
صفحه ۱۰۴ : و نمیدانی ای اروسارنین!!! (معمار معروف آمریکایی) که ارمیا ، از گوشه ای از خاک می آید که گنجشکانش ، سر در ِ لانه هاشان مینویسند: هذا مِن فضل ربٌی! ۳
صفحه ۲۰۴ : بابای آدم مثل در ِ مسجد است، نه میشود سوزاندش ، نه میشود کندش! ۴
صفحه ۲۱۰ : قطره را دیده اید؟ وقتی در سکوت ، توی آب می افتد چه میگوید؟ ناگهانی از فرط خوشحالی فریاد میکشد : ((آب)) ! همین! و بعد ، راحت میمیرد و به آب متصل میشود. ۵
صفحه ۲۶۴ : زبان ، همه ی آن چیزیست که ما داریم تا با عالم در بیفتیم. ۶
صفحه ۲۷۶ : برای عوض کردن زبان مادری ، آدم باید مادرش را عوض کند ، نه زبانش را . . . ۷
صفحه ۳۳۱ : خوک تنها حیوانی است که قادر به دیدن آسمان نیست، به خاطر گردن کلفتش. و از همین رو نجس است. نه به خاطر ژنتیک ، نه به خاطر خوردن مدفوع ، نه به خاطر . . . . . . فقط به این دلیل که نمیتواند آسمان را ببیند، تا ابدالدهر نجس خواهد ماند. ۸
صفحه ۳۵۱ : قلب کثیف را یک دریا آب هم نمیشوید. این را مسیح در انجیل بَرنابا گفته است و مناسب حال توست. ۹
صفحه ۳۵۷ : (خشی میگوید) ازدواج یعنی دو نفری کار کردن و دو نفری پول در آوردن و از طرف ، سیو کردن (ذخیره کردن) به خاطر مسائل مشترک. ۱۰
صفحه ۳۷۴ : شاه عبدالعظیم = کینگ عبدالگریت ۱۱
صفحه ۳۷۷ : قمار باز ، وقتی ببازد ، خودش را هم نمیشناسد . نشناختن برنده که سهل است. ۱۲
صفحه ۴۰۷ : زمان ، یعنی مرثیه ی زیستن. . . مرثیه هایی که میگذرند و تکرار نمیشوند. ۱۳
صفحه ۴۱۴ : نسیم سحر را قسم میدهد که به صورتش بوزد و بیدارش کند برای نماز صبح . . . این را نیز از سهراب آموخته است که هر شب به لحاف و متکا و رو انداز ، رو می انداخت. ۱۴
صفحه ۴۵۵ : فروید اشتباه فهمیده بود که همه چیز را زاییده ی شهوت جنسی میدانست. از آسمان ـ خراش بگیر تا مناره و آرک سنت لوئیس و میدان آزادی و . . ./ حتا شهوت جنسی هم ، شعبه ی کوچکی است از شهوت مال. ۱۵
صفحه ۴۶۲ : بی اعتنایی به پول ، یعنی از کار افتادن چرخ جامعه ی امریکا. ۱۶
صفحه ۴۸۰ : اللهم ارحم مَن لا یرحمه العباد و اقبل مَن لا یقبله البلاد. ۱۷
دوستان عزیز ! از جملات بالا کدام را بیشتر میپسندید و چرا ؟ منتظر نظرات شما همستم. شماره هر مطلب در انتهای آن آمده است.
